نویسنده: عباس رمضانی



 

پایان کار نهضت جنگل

از ابتدا میان میرزا کوچک خان جنگلی و سایر مسؤولان نهضت جنگل اختلاف هایی وجود داشت و با فراز و نشیب همراه بود. این موضوع را هم دولت مرکزی و هم روس ها و انگلیسی ها در طول عمر انقلاب جنگل دریافته بودند و میدان دادن و حمایت آن ها از بعضی از یاران میرزا، از جمله احسان الله خان به همین دلیل بود. «سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن» انگلیسی ها در این دوره کاملاً احساس می شد و از هر سلاحی قوی تر و مخرب تر عمل می کرد و شاید بتوان اذعان داشت که این سیاست قوی تر و مخرب تر عمل می کرد و شاید بتوان اذعان داشت که این سیاست در مقایسه با سایر سیاست ها، به مخارج کم تری نیز نیاز داشت و حصول نتیجه ی آن نیز جدی تر و واقعی تر بود و انتظار بهره گیری نتیجه ی مطلوب از آن، دور از ذهن نبود.
حیدر عمواوغلی یکی از اعضای کمیته ی نهضت جنگل بود که با نگرش هایی که داشت (1) عده ای از اعضای کمیته را متوجه خود ساخته بود و یکی از عوامل مؤثر اختلاف سران نهضت به شمار می رفت. پادرمیانی انقلابیون و مجاهدان و آزادی خواهان دیگر برای حل اختلاف بین اعضای نهضت و زمینه سازی برای همکاری و هم اندیشی مستمر آن ها هم کارساز نبود و هر یک از تفکرها در صدد کوبیدن افکار گروه مقابل خود بود.
اختلاف های ایجاد شده و آشفتگی نهضت، میرزا را می آزرد و تحقق اهداف انقلاب را در مقابل دیدگانش دور و گاهی غیر ممکن جلوه می داد. او عهد و پیمان هم رزمان و یارانش را در اوایل کار نهضت در ذهن می گذارند و به گذشت زمان و تغییر ایده ها و انگیزه ها می اندیشید و امیدوار بود که بتواند مطابق مفاد مرامنامه ی نهضت که همه ی یارانش در اجرا و تأمین اهداف توافق نموده بودند، عمل نماید. اعتقاد میرزا به مشورت و استفاده از نظرها و پیشنهادهای دوستانش او را به تشکیل یک جلسه ی اضطراری تشویق نمود. این جلسه با حظور جمعی از یاران نزدیک میرزا تشکیل گردید که رأی و تصمیم اعضای جلسه به دستگیری و محاکمه ی مخالفان تأکید داشت.
براساس پیش بینی های قبلی مقرر گردیده بود، روز 26 محرم سال 1340 هـ ق کمیته ی انقلاب در «ملا سرا» جلسه ای تشکیل دهد. خالو قربان، حیدعمواوغلی و سرخوش برای شرکت در این جلسه، در ملاسرا حضور یافتند. در همین حال یک مرتبه ساختمان محل تشکیل جلسه و کمیته زیرا آتش گلوله قرار گرفت. نیروهای میرزا آن سه نفر را تعقیب کردند، ولی سرخوش میان آتش سوخت، خالو قربان موفق به فرار شد و حیدر عمواوغلی هم به دست نیروهای میرزا دستگیر و به کسما اعزام گردید. (2)
حوادث پیش آمده، رضاخان را در خاتمه دادن به کار نهضت جنگل مصمم ساخت و فرصت را غنیمت شمرد و بدون لحظه ای درنگ و با اطمینان کامل از پشتیبانی روس ها راه گیلان را در پیش گرفت. میرزا پس از اطلاع از تصمیم رضاخان میرپنج و مرور وضعیت نهضت جنگل و تفکر و اندیشه پیرامون اختلاف های موجود بین یارانش، نمایندگانی را برای مذاکره با قوام السلطنه به تهران اعزام کرد که نتیجه ای عاید وی نشد و این تصمیم نشان داد که با توجه به اوضاع موجود، توانایی و امکانات گذشته را برای ایستادگی در برابر رضاخان و نیروهایش ندارد.
هنگام تصمیم رضاخان برای عزیمت به گیلان، شهر رشت در تصرف نیروهای خالو قربان بود. اطلاع خالو از عزیمت رضاخان به آن نواحی و اعتقاد وی مبنی بر عدم توانایی در مقابله با رضاخان او را بر آن داشت تا در برابرش مقاومت نکند. از این رو پیش دستی کرد و نماینده ای نزد رضاخان اعزام نمود. نماینده در امام زاده هاشم با او ملاقات کرد و زمینه ی دیدار خالو قربان با رضاخان را فراهم نمود. این موضوع مورد استقبال سردار سپه قرار گرفت، زیرا او نیز تمایل داشت موضوع بدون خون ریزی و جنگ پایان پذیرد و بنابراین با آرامش کامل وارد شهر شد و فرمانی صادر کرد که به خاطر اهمیت مفاد آن و میزان دشمنی او با میرزا کوچک خان بخشی از آن ذکر می شود:
«تقریباً هفت سال است که جمعی غوغاطلب، هستی این ایالت را به باد داده و دولت را وادار به اعزام قشون نموده اند.... اکنون به شما مژده می دهم که توجهات دولت، آسایش شما را در پرتو شمشیر من مقرر فرموده است. من یک سربازم و به موفقیت خود اطمینان دارم، زیرا وظیفه ای که انجام می دهم مقدس است... من به درگاه خداوند تقدیم شکر می نمایم که ورود مرا وسیله ی نجات جان و مال و ناموس شما قرار داده است.» (3)
انگیزه ی جدی رضاخان برای نابودی میرزا کوچک خان جنگلی، خطر بزرگی برای نهضت بود و میرزا نمی توانست بدون در نظر گرفتن امکانات، نیروها و استراتژی نهضت در نظر گرفتن مصالح عمومی انقلاب جنگل و منطقه ی گیلان و کشور تصمیم عجولانه ای بگیرد. تا این که اعلامیه ی دیگری که از سوی رضاخان صادر شد، تا حدودی تکلیف میرزا را روشن کرد. وی در این اعلامیه اظهار داشت، در صورتی که قوای جنگل دست از شورش و ناآرامی های خود بردارند، خواهند توانست با آرامش و آسودگی در کنار خانواده ی خود به زندگی ادامه دهند و در غیر این صورت روی خوش از زندگی نخواهند دید. رضاخان در اجرای تصمیماتی که به نوعی به ارتقای شخصیت و پست و مقام وی بستگی داشت، حساس بود و برای عملی شدن آن هر مانعی که سد راهش بود را نابود می ساخت.
از بین رفتن انسجام قوای جنگل و از هم گسیختن تشکیلات آن از یک سو، خروج خالو قربان و احسان الله خان از سازمان جنگل و فرار احسان الله خان به همراه کمونیست های قفقاز و عزیمتش به باکو و تسلیم خالو قربان به نیروهای تحت امر رضاخان، میرزا کوچک خان را بر آن داشت تا با رضاخان ملاقات نماید. نمایندگان میرزا برای فراهم نمودن زمینه ی ملاقات، عبدالحسین شفایی و محمد علی گیلک «خمامی» (4) بودند که رضاخان در رشت استقبال شایانی از آن ها کرد و پرسش و پاسخ هایی در خصوص تأمین نیازهای نهضت بین رضاخان و نمایندگان میرزا رد و بدل شد و سرانجام سردار سپه چنین نتیجه گیری نمود:
«تا آن جا اقدامات میرزا درست است و همه اش از روی کمال حسن نیت و ملت خواهی و وطن پرستی بوده است. من شخصاً به نام دولت ایران تصدیق می کنم که عملیات انقلابیون جنگل به نفع ملت و کشور ایران بوده که در روزهای باریک، کمک های شایسته ای در جلوگیری از تعرض بیگانگان نموده اند و جای آن داشت که میرزا خود را به مرکز می رسانید و زمام امور را به دست می گرفت، لیکن به دلیل دوری از مرکز توفیق نیافت. اکنون من در مرکز قیام کرده ام و همان منظور انقلابیون را تعقیب می نمایم. من تاکنون یک قسمت از منویات میرزا را اجرا کرده ام و مابقی را نیز اجرا خواهم کرد.» (5)
عبدالحسین شفایی و محمد علی گیلک، دو نماینده ی اعزامی میرزا، نامه ی سردار سپه را به میرزا رساندند و جلسه ی فوق العاده ای تشکیل شد و میرزا کوچک خان پاسخ مناسبی برای رضاخان نوشت که بخشی از آن چنین است:
«با ملاحظه ی نامه ی مشروح و نویدی که در آن به ملت ایران داده شده است، مقدرات ملی خود را از این تاریخ به شما تفویض می کنم، خوب است محلی را برای ملاقات و تبادل نظر و حسن تفاهم بیش تر تعیین نمایید.» (6)
رضاخان پس از ملاحظه ی نامه ی میرزا، بسیار خوشحال شد و نوشت: «من هم قلباً خود را به شما تسلیم می نمایم، خوب است به شهر تشریف بیاورید که ملاقات حاصل شود و در محیط صفا و صمیمت با یکدیگر مذاکره نماییم.» (7) و متعاقب آن اعلام نمود تا جلسه ای در رشت تشکیل شود. میرزا کوچک خان آن را مناسب تشخیص نداد. (8) اولویت دوم مکان تشکیل جلسه از سوی رضاخان «جمعه بازار» تعیین شد، ولی میرزا نپذیرفت و پیشنهاد داد جلسه در صومعه سرا تشکیل گردد. درست در زمانی که طرفین برای تعیین محل جلسه در صومعه سرا و جای دیگر مذاکره می کردند، میرزا نعمت الله الیانی (9) که هنوز از آتش بس نیروهای جنگل و رضاخان آگاهی نیافته بود، بخشی از نیروهای رضاخان را (10) در جبهه ی ماسوله زیر آتش گرفت. این موضوع رضاخان را به شدت عصبانی کرد و بنای ناسازگاری با نمایندگان میرزا را که برای تعیین قطعی محل اجلاس آینده با او مذاکره می کردند، گذاشت و دستور داد تا آن ها را دستگیر و زندانی نمایند.
واقعه ی ماسوله، میرزا را بر آن داشت تا برای جلوگیری از غافل گیری نیروهای خود توصیه های لازم را به آن ها داشته باشد. او توصیه نامه ای هم نوشت و در سطح نیروها و جبهه های خود توزیع نمود. از اتفاق یکی از نامه ها به دست رضاخان افتاد. سردار سپه که از ماجرای ماسوله خشمگین و برآشفته بود، با مطالعه ی نامه ی جدید میرزا بر شدت عصبانیتش افزوده شد و میرزا را به پیمان شکنی و حیله گری متهم کرد و طی نامه ای اعلام نمود، در صورتی که تسلیم نشود، با وی به جنگ خواهد پرداخت.
حمله ی رضاخان قریب الوقوع و جدی بود و میرزا چاره ای جز آن ندید که برای مقاومت بیش تر و تلفات کمتر نیروهای خود را در دسته های کوچک تر تقسیم بندی و به بخش های مختلف اعزام نماید.
زمانی طولانی نگذشت که حمله ی نیروهای سردار سپه به مواضع میرزا کوچک خان آغاز شد و پایگاه های آن، مثل «اشکلن»، «زیده»، «ما کلوان»، «گسکره» را تصرف و جمعی از جنگلی ها را نابود کرد. (11)
پایگاه های مذکور نام روستاهای تابعه ی فومن بوده است که جنگلی ها در آن ها پایگاه داشتند و به همین جهت اسامی پایگاه ها هم به نام همان روستاها معروف شده بود. مقبره ای هم به نام آقا عبدالله از اعقاب امام موسی کاظم (ع) در «کلرم» بوده است. (12) در این حالت مکان دسترسی بیش تر به رهبر نهضت جنگل فراهم شد و در حقیقت موفقیت رضاخان تا حدودی تضمین گردید.

آخرین دیدار میرزا کوچک خان جنگلی با همسرش

مرحوم ابراهیم فخرایی، آخرین دیدار میرزا و همسرش و گفت و گوی آن دو را در کتاب خود آورده است. در این دیدار میرزا ضمن تشریح وضعیت انقلاب جنگل، کمبود امکانات، مشکلات، وضع نیروها، پیمان شکنی بعضی از یاران و سران نهضت، ترسیم آینده و سایر موانع و نگرانی ها، از همسرش خواست تا با طلاق گرفتن، ترتیبی بدهد که بعد از مرگش با مشکلات کمتری مواجه شود، ولی همسرش نپذیرفت. بخشی از پاسخ همسر میرزا به شرح زیرا است:
«من این پیشنهاد را نمی پذیرم، زیرا مایل نیستم به پیمان شکنی و بی وفایی متهم شوم، قبول این تکلیف در حقیقت به معنی تن در دادن به ملامت ها و سرزنش های مردم است، من اگر این پیشنهاد را بپذیرم، مردم به من چه خواهند گفت؟ آیا نمی گویند هنگام خوشی و اقبال روزگار، با شوهرش انباز (13) بود، اما زمان بروز مصیبت ناسازگار گشته است؟ نه نه، تسلیم چنین امری بر من گوارا نیست، من زن بی حقوقی نیستم و تو را هنوز روی پله ی شهرت و افتخار می بینم... من به مراتب فرزانگی تو آگاهم و از آن چه پیش خواهد آمد، راضی هستم، زیرا به خدای عادل رئوف توکل دارم... تو اگر زنده بمانی، خدای بزرگ را سپاسگزار خواهم بود از این که به کالبدم روح تازه دمیده است و اگر از پای درآیی که طلاق خدایی، خود به خود جاری شده است، با این همه محال است که به پیوند دیگری درآیم (14).... این بگفت و های های گریست و اشک از دیدگانش جاری شد. میرزا از این حالت همسرش سخت منقلب شد و نجاتش را ستود و گفت:
چون همسرت دزد نبود، لاجرم از مال دنیا چیزی نیندوخت.... تنها چیزی که از مال دنیا دارم یک ساعت است که یادگار و هدیه و تحفه ی انور پاشا است. آن را به تو می بخشم که هر وقت زنگش به صدا درآمد به خاطرات گذشته رجوع کنی و همسر آزرده و حسرت بر دل مانده را به یاد آوری. این بگفت و با چشمانی اشک آلود از همسرش خداحافظی کرد.» (15)

شهادت میرزا کوچک خان جنگلی

با کاهش نیروهای تحت امر میرزا کوچک خان و کناره گیری تدریجی یاران و طرفداران نهضت جنگل، کار به آن جا رسید که میرزا با قریب چهارصد نفر از نیروهای خود آواره ی جنگل شد. او در مناطق جنگل از نقطه ای به نقطه ی دیگر می رفت و مأموران رضاخان برای یافتنش کاملاً مراقب بودند و تجسس می کردند. رضاخان مطمئن شده بود که از این پس خطری از ناحیه ی جنگلی ها دولت مرکزی و شخص او را تهدید نمی کند. میرزا برای مدتی به خلخال رفت. در همین زمان قرارداد نفت «خوشتاریا» (16) به یک شرکت نفتی آمریکایی فروخته شد و فرانسه، انگلیس و روس واکنش نشان دادند. بررسی ها نشان می داد که افکار عمومی از این موضوع راضی است. روس ها هم به تلافی قرارداد نفت مذکور، تصمیم گرفتند قرارداد صید ماهی در دریای خزر را از ایران بگیرند و در عوض سالی دویست هزار تومان پرداخت نمایند. (17)
یکی دیگر از مواردی که ذکر آن در این جا لازم به نظر می رسد، حضور رضاخان در دهکده ی دیلمان است. وی در این مکان سه ماه توقف داشت و نیازهای او و سه هزار سربازش توسط یکی از افراد متمکن و معروف آنجا (18) تأمین و تحویل می شد. نیروهای میرزا در این مقطع زمانی در اقلیت بودند و تعدادی از آن ها نیز کشته شدند و میرزا مناطق دیلمان را ترک و به «لاکان» و «کسما» رفت، اما رضاخان دست بردار نبود. پس از این شکست ها، خالو قربان و احسان الله به روسیه رفتند و میرزا کوچک خان هم از گیلان به خلخال رفت. (19) اختلافات بین قوای جنگل و اقدامات دولت مرکزی و سردار سپه برای خاتمه دادن به کار میرزا، روز به روز شدت می یافت و تفکرات چپ گرایانه و افراطی مخالفان میرزا در کنار طرفداران احسان الله خان و خالو قربان، در تشدید سیاست های خصمانه ی رضاخان و دولت مرکزی تأثیر زیادی داشت. آنان برخلاف نظر میرزا به تأثیر آنی کارها معتقد بودند و بنابراین دست به اقداماتی زدند که نتیجه ی آن خروج میرزا از حکومت جمهوری و ترک شهر رشت و عزیمت به جنگل بود. این افراد در همین زمان برای علنی ساختن مخالفت خود را رهبر نهضت جنگل و حذف وی «کمیته ی ملی آزادی ایران» (20) را تشکیل دادند.
رضاخان برای دستگیری میرزا کوچک خان جایزه تعیین نمود و اعلام کرد، در صورتی که کسی وی را زنده دستگیر کند و تحویل دهد، ده هزار تومان و در صورت تحویل جسد وی پنج هزار تومان جایزه خواهد گرفت. رضاخان برای نابودی میرزا و به اعتقاد خودش ختم غائله ی جنگل، عزمش را جزم کرده بود و سربازان او قدم به قدم در جست و جوی میرزا تلاش می کردند. آن ها یک بار موفق شدند محل زندگی میرزا را کشف کنند. (21) ولی با هوشیاری یکی از یاران میرزا، او موفق به فرار شد و اگر چه سربازان با سلاح خود اقدام به تیراندازی می کنند ولی از شانس خوب او، اسلحه ی آنها گیر می کند و میرزا موفق به فرار می شود و در قسمتهای دیگر جنگل مخفی می گردد.

1- از سوی هواپیماهای انگلیسی که با بمباران بعضی نقاط، بسیاری از یاران میرزا را به شهادت رساندند.
2- از سوی ارتش دو هزار نفری سرخ که نیروهای جنگل را دچار تفرقه کردند.
3- از طرف نیروهای دولتی به فرماندهی شخص رضاخان که مأمور قطع نهایی ریشه ی نهضت جنگل بود. (22)
سرد بودن مناطق جنگل، تمام شدن آذوقه، تنهایی و ضعف قوای جسمانی میرزا سبب شد تا وی در «گردنه ی گیلوان» بین طالش و خلخال، گرفتار برف و کولاک و سرما شود و زندگی را بدرود گوید. هنگام مرگ میرزا یکی از دوستانش به نام «گائوک» (23) همراه وی بوده است و او نیز به سرنوشت میرزا دچار می شود. فرد دیگری هم میرزا و گائوک را همراهی می کرده و با توجه به آگاهی وی از اوضاع منطقه، حکم راهنما را برای آن ها داشته است. نام وی معین الرعایا بوده است. پسر عمومی (24) او نیز راهنمای رضاخان بوده و او را در رسیدن به مواضع میرزا هدایت می کرده است. او وقتی وضعیت را بحرانی دیده، با پسر عمویش تماس گرفت و نزدیک شدن نیروهای رضاخان به محل اختفای میرزا کوچک خان را اطلاع داد و همین مسأله سبب گردید که معین الرعایا، میرزا و گائوک را رها کند و تسلیم رضاخان شود.
سرانجام نیروهای وفادار به رضاخان، سر میرزا را از بدن جدا کرده (25) و خالو قربان آن را برای دریافت هدیه به تهران برد و به لقب «سالار مظفر» (26) مفتخر گردید! سر میرزا در قبرستان حسن آباد تهران دفن شد و بدن او هم ابتدا در خلخال به امانت سپرده شد و بالاخره یکی از دوستانش (27) سر را از تهران و بدن را از خلخال آورد و در قسمت شرقی «بقعه ی سلیمان داراب رشت» (28) دفن نمود. نقشه های رضاخان با راهنمایی روس ها اجرا شد. او با خاتمه دادن به زندگی میرزا کوچک خان و با شکست نهضت جنگل، علاوه بر تثبیت موقعیت خود، با روس ها نیز وارد مذاکره شده و کوشید تا انگیزه ی آنان را برای خروج ارتش سرخ از ایران و مقابله با انگلیسی ها فعال نماید. (29)

پی نوشت ها :

1- کتاب گیلان، ج2، ابراهیم اصلاح عربانی، ص 233.
2- کتاب گیلان، ج2، ابراهیم اصلاح عربانی، ص 233.
3- سردار جنگل، ابراهیم فخرایی، ص 373.
4- نوسینده ی کتاب تاریخ انقلاب جنگل و کمیسر فواید عامه ی نهضت جنگل.
5- همان، ص 377.
6- همان، ص 378.
7- همان، ص 379.
8- البته به پیشنهاد و توصیه ی نمایندگان جنگل، میرزا چنین تشخیص داد.
9-داماد معین الرعایا.
10- به فرماندهی شیخلسکی.
11- همان، صص381-382.
12- ولایات دارالمرز ایران (گیلان)، هـ ل رابینو، ترجمه ی جعفر خمامی زاده، صص 207 و 208.
13- شریک زندگی.
14- او تا پایان عمر به عهدش وفا کرد و پیشنهادهای مکرر ازدواج را نپذیرفت.
15- سردار جنگل، ابراهیم فخرایی، صص 384، 385و 386.
16- جنبش میرزا کوچک خان، غلامحسین میرزا صالح، ص 80.
17- همان، ص 81.
18- میرزا علی میربلوک.
19- گنجینه ی ایران (12)، از آستارا تا استار آباد، ج2، دکتر منوچهر ستوده، ص 18.
20- سرزمین میرزا کوچک خان، دکتر احمد کتابی، ص 129.
21- قزاق ها با حدود چهل متری کپر میرزا اقدام به تیراندازی کردند.
22- انقلاب اسلامی و ریشه های آن، عباس علی عمید زنجانی، ص376.
23- گائوک همان کسی است که در سال 1918 به دست نیروهای «دنسترویل» اسیر شد. به نقل از جنبش میرزا کوچک خان، ص 92.»
24- کبلانقره.
25- رضا اسکستانی به دستور سالار شجاع برادر خان طالش سر میرزا را از بدن جدا کرد. «به نقل از صفحه ی 390 کتاب سردار جنگل».
26- جنبش میرزا کوچک خان، غلامحسین میرزا صالح، ص 97.
27- شیخ احمد سیگاری.
28- گنجینه ی ایران (12)، «از آستارا تا استارآباد» ج1، دکتر منوچهر ستوده، ص 301.
29- ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراها میان، ترجمه ی احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، ص 149.

منبع: رمضانی، عباس؛ (1382)، میرزا کوچک خان جنگلی، تهران: ترفند، چاپ سوم 1385.